چند روز پیش با یکی از دوستان صحبت میکردم. وسط صحبت گفت راستی کتاب رضا مقدم را دیده ای؟ گفتم نه، کدام؟ گفت کمونیسم کارگری و منصور حکمت را نقد کرده است. گفته منصور حکمت مارکسیست نبوده! گفتم شوخی میکنی. خندیدم.
حس کنجکاوی ام جلب شد. جزوه را پیدا کردم. نگاهی سریع به آن انداختم. فکر کردم که واقعا دنیایی شده است. گذشته خیلی سریع مثل برق از ذهنم عبور کرد. وقتی در اتحاد مبارزان کمونیست بودیم و با رضا مقدم و دوستان سابق دیگر و منصور حکمت (نادر) فعالیت میکردیم. تلاش بیوقفه نادر در سر و کله زدن با مقالات رضا مقدم را بخاطر آوردم. تلاش او برای آموزش مارکسیسم را. بعد سریع از دوران حزب کمونیست ایران گذشتم و به تشکیل حزب کمونیست کارگری رسیدم. به کنفرانس کادرها، اولین مجمع حزبی وسیع در حزب کمونیست کارگری. در این مجمع منصور حکمت اعلام کرد که این حزب الان متعلق به تمام شما، کادرهای حزب است و دیگر کانون (کمونیسم کارگری) تمام شد. حزب شمائید. (گفته ای با این مضمون). ایرج آذرین به شدت ناراحت و برافروخته شد و به رضا مقدم گفت: چه میگوید؟ ایرج همیشه دوست داشت مرجع باشد. این مجمع پست مرجعیت را رسما از او گرفت. ایرج آذرین خیلی سریع دست از کار حزبی شست. رفت و پشتش را هم نگاه نکرد. اما استعفا نامه اش را همراه مستعفین سال 1999 علنی کرد.
کنگره دوم را در ذهنم مرور کردم. همان کنگره ای که ظاهرا باعث شده است رضا مقدم صف اش را جدا کند. در این کنگره رضا مقدم هیچ نگفت. بعد از سخنرانی "حزب و قدرت سیاسی" نادر که با استقبال بسیار روبرو شد، به یاد ندارم که رضا مقدم نوبت گرفته باشد و این چرخش "غیرمارکسیستی" منصور حکمت را نقد کرده باشد. این کنگره را مثل بسیاری اجلاس های دیگر حزبی با سکوت گذراند. یک سال پس از این کنگره رضا مقدم در دو خط استعفا داد. طی این یک سال یک کلام در نقد مباحث حزب و قدرت سیاسی و حزب و جامعه نگفت و ننوشت. وقتی هم که رفت فقط دو خط نوشت. گفت که میرود تا به طرق دیگر فعالیت اش را ادامه دهد. منصور حکمت هم با عزت و احترام او را بدرقه کرد.
حالا 8 سال پس از استعفا و 5 سال پس از مرگ منصور حکمت رضا مقدم سکوت خود را شکسته است. زبان باز کرده و به نقد سیاست ها و تئوری هایی نشسته است که ادعا میکند موجب استعفایش از حزب شده است. منصور حکمت "غیرمارکسیست" شده است. گویی ایشان خواب نما شده است. کسی نیست بگوید، آدم خوب همان موقع که منصور حکمت این تزهای "غیرمارکسیستی" را مطرح کرد، نقدشان میکردی تا حزب را از بیراهه رفتن برحذر کنی! چرا رفتی؟ میماندی و برای سیاست "کارگری" در حزب میجنگیدی؟
زمانی که رضا مقدم و تعداد دیگری از کادرهای حزب استعفا کردند زمان برو بیای "جامعه مدنی" خاتمی چی ها بود. قبل از جدایی یکی دو مقاله ای که در این رابطه با خط روشن دو خردادی نوشته شده بود و رضا مقدم قصد چاپ آنها را در انترناسیونال داشت (در آن زمان او سردبیر بود و من دستیار سردبیر) با مخالفت من روبرو شد. بخصوص در مورد یکی از آنها، مقاله ای از بهمن شفیق، بطوریکه منصور حکمت بعنوان دبیر حزب نیز وارد بحث شد و توصیه کرد که چاپ نشود. اختلاف نظر علیرغم سکوت رضا مقدم برای ما روشن بود. این اختلاف نظر هیچ ربطی به غیر مارکسیستی بودن بحث حزب و قدرت سیاسی نداشت. دو خرداد و جامعه مدنی جلب شان کرده بود. رگه های دو خردادی و شیفتگی به جامعه مدنی در صبحت های رضا موج میزد. سراب جامعه مدنی آنها را برد. اما "شکست" کمونیسم کارگری را اعلام کردند و رفتند. اینها 9 سال پیش گفتند کمونیسم کارگری شکست خورده است. حالا بعد از 9 سال بن بست اش را اعلام میکنند! اینها آرزوی شکست کمونیسم کارگری را در سر پرورانده اند. 9 سال با این امید و آرزو زندگی کرده اند. تا زمانی که منصور حکمت زنده بود جرئت نمیکردند نظریه های منصور حکمت را نقد کنند. به جناح "کارگر، کارگری ها" پیوستند. در نشریه شان یک کلمه از حکومت کارگری و سوسیالیسم و سرنگونی جمهوری اسلامی گفته نمیشود. با انجمن های اسلامی سرشاخ میشوند. یک رفرمیسم ناب و کلاسیک. این تمام "مارکسیسم" این رفقای سابق است.
پیش خودم فکر کردم که چه شده رضا مقدم سکوت کبیر 9 ساله اش را شکسته است؟ اغتشاش و پراکندگی حاکم بر جنبش کمونیست کارگری تنها دلیلی بود که به ذهنم خطور کرد. وجود اختلافات درون جنبش کمونیسم کارگری، سردرآوردن تئوری های ناب و نوآوری های تئوریک رهبری دو حزب کمونیست کارگری و حکمتیست زمینه را برای درافشانی های ایشان نیز آماده کرده است. سنگ مفت و گنجشک مفت! میدانند که شکست دادن کمونیسم کارگری کار ساده ای نیست. مکان و نقش منصور حکمت را میشناسند. روی آوری جوانان به منصور حکمت را دیده اند. پس تصمیم گرفته اند حالا که اوضاع مغشوش است منصور حکمت را نقد کنند. خارج از متن و با نقل به معنی های من درآوردی منصور حکمت را به زمین بزنند. گویی دارند با اشباح میجنگند. ایشان نمیداند که کمونیسم کارگری پیش از هر چیز یک جنبش زنده است. هر روز بازتولید میشود. شکست های مقطعی میتوان به آن تحمیل کرد ولی از میانش نمیتوان برد. منصور حکمت خصوصیات این جنبش و راه و استراتژی پیروزی آن را تبیین کرد. یکی از تلاش های دائمی کمونیسم کارگری نقد جریانات رفرمیست درون جنبش کارگری است. یک دلیل دیگر خصومت رضا مقدم و رفیق دیرینه اش ایرج آذرین هم در همینجا است. اتفاقا ایرج آذرین هم با استم مستعار جدیدی هجونامه هایی در مورد کمونیسم کارگری و منصور حکمت نوشته است. به آن هجو نامه ها نباید با پاسخ جدی اعتبار بخشید. فقط برای یادآوری تاریخ به جوانان باید نوشته های ایشان و پاسخ منصور حکمت را بازچاپ کرد. اما این باصطلاح نقد رضا مقدم را باید در فرصتی دیگر پاسخی درخور داد.
فقط به یک نکته باید اشاره کرد. ایشان با چنان شادی و سرمستی از عدم سرنگونی جمهوری اسلامی حرف میزند که واقعا شوک آور است. باور نمیکنید؟ بروید مطلب ایشان را بخوانید. ظاهرا ضدیت با منصور حکمت آن چنان عمیق است که به قصد واهی بخاک مالیدن دماغ کمونیسم کارگری و منصور حکمت عدم سرنگونی جمهوری اسلامی را با شادی به رخ میکشد. میگوید، اینها میگفتند جمهوری اسلامی سرنگون میشود! دیدید نشد.
بنظرم کمونیست کارگری ها باید این نوشته را بخوانند. این شبه نقد انعکاس وضعیت جنبش کمونیسم کارگری است. این مساله که کسی که 8 سال پیش با سراب جامعه مدنی رفت و زندگیش را صرف جنگ با انجمن اسلامی کرده، بخود اجازه میدهد حق بجانب بن بست کمونیسم کارگری را اعلام کند و به نقد مارکسیسم منصور حکمت بنشیند، باید کمونیست های کارگری را به اندیشه و حرکت وادارد. برای فائق آمدن به اغتشاش و پراکندگی باید کاری کرد. اتحاد صفوف کمونیسم کارگری یک نیاز مبرم است. برای کمونیسم کارگری این تنها ارزش مصرف نوشته رضا مقدم است. *